loading...

تا همیشه

روزهای من...

بازدید : 267
چهارشنبه 20 اسفند 1398 زمان : 16:46

یه عالمه روز، با پذیرش اینکه دنیای ایده آل توی لحظه‌های خودت هست و آدم دنیای ایده آل و گمشده‌ی تو، توی همون دنیاست زندگی کردی. پذیرش اینکه رویاست و واقعی نیست... و با اون نگاهت به تعادل رسیدی. خودتی و خودتی... و زندگی قشنگت و دید قشنگت.

اما

یه روزی از روزای زندگی، با سحر و معجزه سر و کله ش پیدا می‌شه انگار!

و حالا

که دیگه رویا نیست! این رویا تبدیل به واقعیتی دست نیافتنی شده...

می‌بینی؟ دیگه رویاتو هم نداری :)

وقتی که نه هست و نه نیست، نه شبیه رویاست و نه واقعیت. یا شایدم شبیه هر دو باشه.

اما انگار اومده تا رویا هم نباشه...

نه می‌شه نباشه، نه می‌شه که باشه. و نمی‌دونی که چرا... چرا مثل همه‌ی با هم یکی شدنا نیست؟ از خودت بپرس! چی از تو مثل بقیه بوده که ترکیب رویا و بیداری تو؟

پیش می‌ری، پیش می‌ری... با این امیدی که ممکنه واقعی و دست یافتنی باشه.

واقعی شاید یعنی هم رویا و هم دنیا، دست یافتنی‌‌‌ای که هر لحظه تازه می‌شه و دوباره بازیافتنی می‌شه. شاید دنیای ایده آلِ با هم بودن این شکلیه.

اما الان نه رویاست و نه واقعیت و همزمان باهاش استیصال نبودنی که قلبتو توی هم می‌پیچه و وارونه می‌کنه و از تنگ بودن به در اومده و داره خفه می‌کنه انگار از این وارونگی قلب!

حالا هیچ چیز دیگه دست تو نیست.

توی دنیایی که فهم نفهمیدن‌هاست، که از نفهمیدن‌ها سرشار... جز انتخاب بین موندن و رفتن. ساختن یا سوختن... برگشتن به دنیای رویاها یا زندگی کردن یه رویا... نمی‌دونم.

نفهمیدن، هنوز هم سخت ترین اتفاق دنیاست... تا اینجا :)

Let's block ads! (Why?)

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 24
  • بازدید کننده امروز : 25
  • باردید دیروز : 6
  • بازدید کننده دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 34
  • بازدید ماه : 219
  • بازدید سال : 219
  • بازدید کلی : 8060
  • کدهای اختصاصی