اینکه آزادی باید چی باشه، سوال همیشههاست...
امروز به این فکر کردم که آزادی باید به دست آوردنی باشه. همون طور که آزادی و رسیدن به خود اصیل تلاش کردنیه. ما باید به اندازهای آزاد باشیم که آزاده ایم. که از خود رهاییم... گرجه... ما آزادیم تا خودمون رو آزاده بسازیم. یعنی حتی وقتی که آزاد نیستیم هم این آزادی رو داریم که خودمون رو در خود نااصیل بیشتر و بیشتر زندانی کنیم... قوانین اجتماعی شاید باید از قوانین جان بیان؟ و ما توی بستر اون قوانین آزاد باشیم کاملا. شاید باید قوانین نتیجهی نادیدنی اعمال رو دیدنی کنن؟
ولی نه... هر چی فکر میکنم، باز داریم قوانین الهی رو تغییر میدیم الکی. خود اونا کامل ترینن. بهترین کار شاید اینه که هیچ کاری نکنیم و فقط به بهتر کردن خودمون فکر کنیم.
کلا جامعه مفهوم سختیه... باید از دوتایی شروع کرد. اگه از جامعه یه دونهای تونستی دوتایی بسازی، و جوری بسازی که کاملا همه چیز اوکی باشه، اون وقته که میدونی جامعه سه تایی و بزرگتر از اون چه شکلی باید باشه. اون وقته که میشه به جامعههای بزرگتر فکر کرد.